⌘ روابط MBTI

رابطه همزاد




این روابط بهترین، مطلوب ترین و راحت ترین روابط در بین روابط بین تیپهای شخصیتی هستند که سازگاری کامل روانشناختی را به همراه دارند.
طرفین همزاد مانند دو نیمه از یک واحد هستند. آنان معمولا منظور یکدیگر را بدون نیاز به گفتن کلمه ای می فهمند. همزادتان بطور طبیعی و بدون هیچگونه چشمداشتی از نقاط ضعف شما دفاع کرده و نقاط قوت شما را تحسین می کند. ارتباط با همزادتان به شما این اجازه را می دهد که خودتان باشید، بدون اینکه نیازی باشد که مانند روابط دیگر خودتان را با طرف مقابل وفق دهید. این اغلب باعث می شود که هر دو طرف رابطه انرژی زیادی را حفظ کنند که می توانند آن را در فعالیتهای مورد علاقه خود به کار برند. برخورد بین همزادها بسیار بندرت اتفاق می افتد و اگر هم اتفاق بیفتد، معمولا کوتاه مدت بوده و بدون رنج پایان می یابد. طرف همزاد شما فقط به خاطر آنچه که هستید عاشق شما می شود و اگر چیزی به نام عشق حقیقی وجود داشته باشد، احتمالا فقط در روابط همزادی رخ می دهد.
ولیکن اجازه بدهید این روابط را بیش از حد ایده آل جلوه ندهیم. اگر چه از نظر تئوری این روابط بهترینِ بهترین هاست، در واقعیت هر فردی که همزاد شماست لزوما شما را به آرزوهایتان نمی رساند. دلیلش این است که نقطه نظرات، نگرشات، دیدگاه ها و گرایشات ما آنچنان در جریان زندگی شکل گرفته اند که می توانند روابط ما را کاملا تحت تاثیر قرار دهند. در حقیقت جوانان شانس بیشتری در یافتن شریک بی نقص نسبت به مسن ترها دارند. هر چند شانس همیشه وجود دارد.
برای داشتن یک رابطه موفق بین افراد همزاد حداقل دو شرط وجود دارد. اولین مورد این است که باید حداقلی از کشش دوجانبه بین دو طرف وجود داشته باشد. دومین مورد و مهمتر اینکه طرفین واقعا برای رسیدن به موارد یکسان یا مشابه تلاش کنند که این ممکن است علایق مشترک و یا اهداف زندگی باشد. طرفینی که هر دو به طور جدی به فکر تشکیل خانواده اند مثال خوبی هستند. به طور منطقی دو نیمه از یک چیز نباید یکدیگر را دفع کنند یا در جهات مختلف حرکت کنند، زیرا باعث فروپاشی آن می شوند.
روابط همزادی همچنین شامل مراحل مختلفی می شوند. گاهی اولین مرحله می تواند بسیار سخت باشد. مانند موتوری که ابتدا نیاز به روشن شدن دارد. معمولا فروپاشی این روابط در مرحله اول رخ می دهد. هرچه مراحل بیشتری توسط همزادها طی شود، رابطه آنان استوارتر می گردد.
اگر چه طبیعت ما را کمی گمراه می کند. شناختن همزاد خود نسبت به سایر تیپهای شخصیتی مشکلتر و حتی نادیده گرفتن آن آسانتر است. معمولا در خلال دیدار اول برونگراها همزاد درونگرای خود را بسیار معمولی و ساده تصور می کنند، بنابراین او را مستحق توجه خاصی نمی بینند. در عوض درونگراها، همزاد برونگرای خود را بیش از حد خوب و بنابراین دست نیافتنی تصور می کنند. این دو موقعیت برای افرادی پیش می آید که فقدان رابطه همزادی را در دوران کودکی تجربه کرده اند. تاثیر مغناطیسی همزادها زمانی آشکار می شود که آنها برای مدتی یکدیگر را نبینند. فقط بعد از مدت کافی که طرفین در کنار هم باشند تشخیص می دهند که چقدر به هم نیاز دارند.
در نهایت، این روابط برای دوستی، ازدواج و زندگی خانوادگی مناسب ترین هستند. داشتن طرف همزاد برای افرادی که مجبور به رقابت و دوام در محیط خطرناک اجتماعی هستند بسیار لازم است.
رابطه یکسان



در این رابطه طرفین کاملا یکدیگر را درک می کنند، اما قادر به کمک به هم نیستند. هر دو دنیا را با یک دید می بینند، بطور یکسان عمل می کنند و اطلاعات دریافتی یکسان آنان، منجر به نتایج و مشکلات یکسان می گردد. طرفین یکسان معمولا با هم احساس همفکری و همدردی کرده و سعی در پشتیبانی و تصدیق یکدیگر دارند.
روابط یکسان دارای معایبی نیز هست. ارتباط بین دو طرف ممکن است به سرعت کسل کننده شود، مگر اینکه آنها علایق مشترکی داشته باشند یا روی پروژه های یکسانی کار کنند و یا یک طرف در زمینه خاصی تبحر داشته باشد که موقعیت معلم و شاگردی را بین آن دو بوجود آورد. زمانی که طرفین اطلاعات جدیدی از یکدیگر دریافت نمی کنند، معمولا هیچ فایده ای را در این رابطه نمی بینند و ممکن است رابطه کمرنگ شود. هر چند حتی همین روابط کمرنگ نیز هنگامی که دو طرف نکات جدیدی در مورد هم کشف کنند، برای مدت کوتاهی تقویت می گردد.
اگر دو طرف احساس کشش دو طرفه کنند، رابطه شان می تواند واقعا عاشقانه و پر از محبت شود.
برای دوام روابط یکسان، یک طرف باید نقش همزاد در روابط همزاد را برای طرف مقابل ایفا کند که معمولا این اتفاق بطور طبیعی رخ می دهد. اگر هر دو طرف درونگرا باشند، یک طرف اغلب بطور ناخودآگاه سعی می کند تا کنترل مسائل بیرونی را بر عهده گیرد. اگر هر دو از نوع فکری باشند، یکی سعی می کند تا فضای خالی احساسی را پر کند. در سایر موارد نیز به همین منوال است و زمینه ها و عملکردهای مختلف طرفین می تواند در این موارد به آنان کمک کند. در هر صورت این رابطه نیز مانند هر رابطه دیگری برای دوام نیاز به نیروی محرکه دارد.
نتیجه روابط یکسان رشد شخصی است، زیرا این روابط به شما کمک می کند که توانایی ها و نقاط ضعف خود را از زوایای گوناگون مشاهده کنید. روابط یکسان مانند این است که فیلمی از خودتان را تماشا کنید. در نهایت، تنها این روابط هستند که به شخص امکان ارزیابی صحیح از خود را می دهند.
رابطه فعالیت


این روابط برای شروع ساده ترین و سریع ترین هستند. طرفین رابطه فعالیت در شروع رابطه مشکل مشهودی را تجربه نمی کنند که این می تواند آنها را در آغاز شگفت زده کند. طرفین یکدیگر را به فعالیت تهییج می کنند. اگر طرفین رابطه فعالیت احساس کشش متقابل داشته باشند، این ارتباط می تواند کاملا رضایت بخش باشد. با این حال ارتباط به مدت طولانی باعث فعالیت بیش از حد طرفین و در نتیجه خستگی دو طرف از هم می شود. یک مثال خوب برای آن، زمانی است که شما یک فیلم کمدی می بینید که به قدری خنده دار است که بعد از نصف فیلم دیگر برای خندیدن بیشتر انرژی ندارید. بعد از این اتفاق طرفین رابطه فعالیت نیاز به یک استراحت کوتاه از یکدیگر دارند. بعد از این استراحت آنها می توانند یک بار دیگر از یک ارتباط سازنده لذت ببرند. این الگو تکرار می شود و به این روابط ویژگی نوسانی می دهد. اگر طرفین نتوانند استراحتی از یکدیگر داشته باشند، ممکن است باعث شود که تهییج منفی جای تهییج مثبت را بگیرد.
اگر چه در کل ارتباط بین طرفین این رابطه زیبا و ساده است، ولی وقتی بخواهند وظایف و کارهای روزمره را با هم انجام دهند، معمولا با مشکلات زیادی مواجه می شوند. دو طرف به جای حل مشکلات تمایل دارند یکدیگر برای حل مسئله نصیحت کنند که این اغلب باعث تاثیر روی نقاط ضعف طرف مقابل می شود. نصیحت یک طرف رابطه فعالیت همیشه برای بهبود نقاط ضعف مفید است ولی نه آنقدر که بتواند آنها را به نقاط قوت تبدیل کند.
مشکل دیگر در این روابط این است که اطلاعات بین دو طرف همیشه تا اندازه ای نیاز به تطبیق دارد. آنان ممکن است برداشتهای متفاوتی در مورد یک مسئله داشته باشند. همکاری آن دو نیز سخت است، زیرا طرفین نمی توانند رفتار و عمل یکدیگر را در موقعیتهای متداول پیش بینی کنند. به این دلیل، آنها نمی توانند به طور کامل به هم تکیه کنند. اکثر مشکلاتی که در روابط فعالیت ایجاد می شود ناشی از این است که همیشه یکی از طرفین ملاحظه کننده و طرف دیگر داوری کننده است که به معنی زندگی در دو ریتم متفاوت است.
این روابط برای زمان فراغت فوق العاده اند ولی نه برای فعالیتهای هر روزه. وقتی دو زوج همزاد با هم هستند (قابل تشبیه به یک مربع می باشند)، احساس سرخوشی به آنان دست می دهد. دلیل آن این است که وقتی دو جفت همزاد با یکدیگر ارتباط دارند، دو درونگرا (از طرفین رابطه همزادی) و دو برونگرا (مجددا از طرفین رابطه همزادی) با یکدیگر به صورت رابطه فعالیت ارتباط برقرار می کنند. درونگراها در روابط فعالیت اندکی برونگرا و باز می شوند و در عین حال برونگراها کمی آرامتر و خونسردتر می شوند.
رابطه آینه

این روابط، روابطی با اصلاح دو طرفه هستند. طرفین آینه علایق و ایده های یکسانی دارند، اما کمی اختلاف در درک مشکلات مشابه دارند. هر طرف فقط می تواند نیمی از یک مسئله را ببیند. بنابراین طرفین همیشه طرز تفکر طرف دیگر را جالب می بینند. معمولا طرفین به سرعت در می یابند که خیلی همفکر هستند.
منطقه اطمینان یک طرف همیشه منطقه خلاقیت و نوآوری برای طرف مقابل است. آنچه که از دید یکی قطعی و نهایی به نظر می رسد، از نظر طرف مقابل ناتمام و قابل تغییر است. این اختلاف مخصوصا در مواقع اجرای نقشه های دو نفره اغلب ممکن است طرفین را دچار سردرگمی نماید. مسئله زمانی آشکار می شود که طرف مقابل در مورد مفهوم اصلی به سادگی دچار سوء تفاهم شود. بنابراین طرفین تلاش می کنند که فهم یکدیگر را اصلاح کنند. ولی این معمولا شدنی نیست، زیرا هر طرف از موضع مطمئن خود عمل می کند. به همین دلیل طرفین آینه ممکن است درگیر اختلاف نظرهای شدید شوند که حتی با عنوان کردن عقایدشان ممکن است رخ دهد.
اگر چه طرفین آینه اغلب دوستان خیلی خوبی هستند. زمانی که آنان با هم روی یک پروژه کار می کنند، اصلاحات و تعدیلات دو جانبه آنها تبدیل به انتقادات سازنده می شود که معمولا مفید بوده و مورد قبول واقع می شود.
ناراحتی اصلی در این روابط به دلیل تفاوت در ملاحظه کننده و داوری کننده بودن دو طرف است. طرفین آینه عموما در مورد اهداف آینده نزدیک، هم عقیده هستند، ولی درباره اهداف عمومی مخالفند.
در روابط آینه معمولا جو بین طرفین زیاد دوستانه و گرم نیست. این وضعیت معمولا در حضور شخص سومی که نقش همزاد برای یک طرف و نقش فعالیت برای طرف دیگر را دارد تغییر می یابد.
رابطه شبه همزاد
این روابط، روابطی با همزادی ناقص هستند. طرفین شبه همزاد معمولا هیچ مشکلی در درک یکدیگر و فهم اهداف طرف مقابل ندارند، حداقل تا وقتی که این اهداف فقط روی کاغذ باشند. زمانی که موقع انجام برنامه های مشترک می رسد، طرفین اغلب از همکاری با یکدیگر باز می مانند. طرف برونگرا به سختی به طرف درونگرای خود گوش می دهد. او بیشتر به صدای حرفهای خود توجه می کند. هر چند فرد درونگرا از این موضوع ناراحت نمی شود و اغلب راهی برای تطبیق با این شرایط پیدا می کند. طرفین شبه همزاد معمولا موضوعات زیادی برای بحث و گفتگو دارند که یکنواخت و خسته کننده به نظر نمی رسند.
شبه همزادها مخصوصا اگر از دو جنسیت متفاوت باشند، به یکدیگر علاقه نشان می دهند که این علاقه در صورتی که آنها یکدیگر را جذاب بدانند بیشتر هم می شود. ولیکن زمانی که آنان خود را در نیمه راه فهم کامل همدیگر می بینند، معمولا یکی از دو طرف بطور غیر عمد کاری می کند که تمامی هماهنگی برقرار شده از بین می رود و آنها به جای اول خود برمی گردند. این حالت شکل همزادی ناقص را نشان می دهد.
طرفین شبه همزاد نمی توانند برای مدتی طولانی از هم ناراحت باشند. پس از اینکه آنها آرام شدند، سعی می کنند دوباره به هم نزدیکتر شوند که متاسفانه منجر به اختلاف دیگری می شود. این روابط ممکن است از نظر دیگران عاشقانه و پر حرارت به نظر برسد. رابطه شبه همزاد مانند رابطه پروانه و شمع است.
اگر این روابط جدی گرفته نشود می تواند لرزشهایی دوره ای را برای هوشیار نگه داشتن طرفین ایجاد کند. روابط شبه همزادی همچنین پر از مغایرت هستند: از خوشحالی دیدن دوباره طرف مقابل گرفته تا ناامیدی و سردرگمی ناگهانی.
رابطه شبه یکسان
این روابط، روابطی با سوء تفاهمهای بزرگ هستند. اگر در روابط شبه یکسان، طرفین از نوع فکری باشند می توانند در تعامل با هم تا حدودی مسالمت آمیز رفتار کنند. اگر هر دو طرف از نوع احساسی باشند روابط بیشتر بحث و جدلی خواهد بود. همچنین همانند روابط دیگر جذابیت فردی می تواند در ایجاد صلح و آرامش بسیار تعیین کننده باشد. فقدان جذابیت فردی ممکن است تنش درونی ایجاد کرده و منجر به کشمکش بین طرفین شود. هرچند این بحث و جدل ها اغلب طولانی نیست. معمولا بعد از اینکه هر دو طرف خودشان را از تنش درونی آزاد کردند، طرف ملاحظه کننده در آشتی پیش قدم می شود.
وجه مثبت روابط شبه یکسان این است که آنها روی نقاط ضعف هم تاکید نمی کنند و بنابراین برای هم خطرناک به نظر نمی رسند. هیچ یک از آن دو یکدیگر را با هم برابر نمی دانند. هر طرف دیگری را ناتوان تر و در نتیجه کم استعداد تر از خود می بیند. هر چند هر یک از این طرفین به غلط تصور می کند که طرف مقابل سهم بیشتری به دست آورده است. این موضوع از دو طرف به بی عدالتی تعبیر می شود و ممکن است همین موضوع مانعی برای رسیدن آنها به اهداف و آرزوهایشان شود.
در این روابط، طرفین همیشه در درک کامل هم مشکل دارند. طرفین شبه یکسان همیشه نیاز دارند که اطلاعات طرف دیگر را تبدیل به چیزی کنند که مطابق درک خودشان باشد. این تبدیلات اطلاعات نیاز به انرژی زیادی دارد و احساس رضایت مطلوب را به همراه ندارند. کتابهای نوشته شده به دست طرف شبه یکسان شما، برایتان غیر قابل خواندن است. ساخته های طرف شبه یکسان شما به نظرتان وحشتناک می آیند. گفتگو با طرف شبه یکسان اگر چه خسته کننده نیست، اما احساس رضایت هم ایجاد نمی کند. یکی از طرفین ممکن است که فکر کند طرف مقابلش مسائل ساده را پیچیده کرده و مسائل مهم را بسیار ساده می گیرد و سعی می کند که عمدا او را گیج و گمراه کند. هر دو عقیده دارند که هر آنچه طرف دیگر سعی می کند بگوید را می توان از راهی متفاوت و قابل فهم تر توضیح داد.
طرفین شبه یکسان معمولا هیچ مشکلی در پیدا کردن موضوعاتی برای بحث و گفتگو ندارند. وقتی که زمان آن می رسد که مشکلی را با هم حل کنند، هر دوی آنان تازه می فهمند که افکار متفاوتی دارند. به زودی از زمانی که با هم گذراندند شروع به پشیمانی می کنند و آن را فقط اتلاف وقت می دانند.
روابط شبه یکسان بسیار سست و شکننده بوده و معمولا به جدایی می رسند البته بدون پشیمانی، زیرا دلیلی برای مخالفت با جدایی وجود ندارد.
رابطه مشابه
در این روابط به طرفین بیشتر می شود آشنا گفت تا دوست. در ظاهر هیچ مانعی برای رشد این روابط وجود ندارد. طرفین در مورد تقریبا همه چیز میتوانند به راحتی با هم صحبت کنند.
طرفین مشابه هیچ خطری را از جانب طرف مقابل احساس نمی کنند. نقاط قوت طرفین به اندازه ای با هم متفاوت است که تقریبا پایان تمام گفتگوهای آنها تنها به اطمینان یکی از طرفین ختم می شود. همچنین طرفین مشابه دارای مشکلات مشابهی هستند که باعث می شود آنان بیش از آنکه منتقد نقاط ضعف همدیگر باشند، نسبت به هم احساس همدردی کنند.
درک میان طرفین معمولا در حد خوبی است. ممکن است همکاری بین آنها مخصوصا اگر طرفین حس کشش دو طرفه نسبت به هم داشته باشند بسیار مثمر ثمر باشد.
زمانی که طرفین در اثر عصبانیت یا به دلیلی دیگر احساس همدردی خود به دیگری را از دست می دهند، می توانند فشار زیادی به نقاط ضعف طرف مقابل وارد نمایند. این حالت بعضی اوقات می تواند واقعاً برای هر دو طرف غیره منتظره و نامطلوب باشد.
بحث و جدل در رابطه های مشابه تجربه ای همیشگی نیست. طرفین معمولا سعی می کنند به یکدیگر کمک نمایند یا حداقل متوجه باشند چه زمانی طرف مقابل نیاز به کمک دارد. اگر چه در موارد زیادی این کمک ممکن است به اندازه کافی مؤثر نباشد، زیرا معمولا طرفین مشکلاتی مشابه دارند.
روابط مشابه در درجه متوسطی از راحتی و آسودگی قرار دارند. طرفین بر علیه هم چیزی ندارند اما در عین حال موضوعی برای تلاش با هم نیز ندارند. این روابط معمولا حس رضایت از تعامل با فردی هم سطح را ایجاد می کنند و خسته کننده نمی باشند.
رابطه فرا خود
این روابط، روابطی با احترام متقابل بین طرفین هستند. طرفین فراخود ممکن است یکدیگر را به عنوان آرزویی دست نیافتنی و کمی مرموز بیابند. آنان معمولا به رفتار و حالات و طرز فکر یکدیگر علاقه نشان می دهند. هر دو طرف احساسات گرمی را در رابطه با هم تجربه می کنند، ولی این روابط ممکن است از نظر دیگران سرد به نظر برسند.
اگر طرفین رابطه فراخود نتوانند علایق مشترکی پیدا نمایند، ارتباط آنان خیلی رسمی می شود. طرفین معمولا تمایلشان به بیان نقطه نظرات خود است تا شنیدن نقطه نظرات طرف مقابل. دلیل آن این است که جنبه مطمئن یک طرف جنبه نامطمئن طرف دیگر می باشد. هر یک از آنان در مواجهه با طرف مقابل تلاش می کند که به وسیله نمایش نقاط مطمئن خود از خودش دفاع کند. اگر طرفین یکدیگر را خوب نشناسند، معمولا نسبت به یکدیگر علاقه و احترام نشان می دهند. زمانی که روابط صمیمی تر می شود، آنها شروع به تجربه مشکلات زیادی می کنند.
طرفین رابطه فراخود ممکن است گمان کنند که یکدیگر را به خوبی می شناسند. ولیکن زمانی که نوبت به امور روزمره یا فعالیتهای مشترک می رسد، دو طرف فکر می کنند که طرف مقابل عمدا سعی می کند همه چیز را خراب کند. طرفین رابطه فراخود علاقه ای ندارند طرف دیگر را به نیت خود آگاه سازند. بنابراین اعمال آنها ممکن است کاملا خلاف انتظار طرف مقابل باشد. هر چند ممکن است امیدواری و احساسات بین طرفین مانند قبل باقی بماند، ولی این از برخوردها در رابطه آنان جلوگیری نمی کند.
زمانی که هر دو طرف برونگرا باشند، معمولا یکی از آنها احساس نارضایتی بیشتری می کند. به این دلیل که فکر می کند طرف مقابل به اندازه لازم به او توجه نکرده و بیشتر مشغول امور خود می باشد. در طرفین درونگرا، همیشه یکی دیگری را شخصی فضول و مزاحم و وابسته می داند. در هر حال، معمولا وقتی طرفین به سمت نزدیک شدن در رابطه حرکت می کنند، اختلافات و اصطکاک ها آغاز می شود.
رابطه تطبيقى
این روابط، روابطی با شباهتهای گول زننده هستند. طرفین رابطه تطبیقی درباره موضوعات یکسان صحبت می کنند، علایق یکسان دارند، هنجارهای ادب و مهمان نوازی را در مورد یکدیگر رعایت می کنند، ولی هیچگاه علاقه ای به مشکلات یکدیگر نشان نمی دهند. بعد از مدتی این روابط می تواند ملال آور و راکد شود.
زمانی که طرفین تطبیقی در سلسله مراتب یکسان قرار دارند، می توانند در صلح و آرامش کامل با یکدیگر همزیستی و همکاری داشته باشند. زمانی که یکی از طرفین رئیس دیگری شود، ممکن است عدم سازگاری و تضادهای جدی با هم پیدا کنند. طرفین تطبیقی به سئوالات یکسان از دو زاویه بسیار متفاوت نگاه می کنند. یک طرف احساس می کند که طرف دیگر سعی بر حل مسئله با شیوه ای کاملا نشدنی دارد. علاوه بر این، طرفین به تایید نقطه نظرات متفاوت طرف دیگر علاقه ای ندارند. این ممکن است باعث عدم درک متقابل زیادی بین دو طرف شود، مخصوصا زمانی که در روشهای کاری بکار برده شود و در نتیجه طرفین معمولا باید برای سازش تلاش کنند.
در میان جمع، روابط تطبیقی می تواند کمی بهبود یابد. دلیل آن این است که رفتار یک طرف در احترام به سایرین معمولا از نظر طرف دیگر جالب توجه و ارزنده می آید. علاوه بر این، طرفین شانس خوبی دارند که چگونگی بهبود تعاملات در روابط اجتماعی را از یکدیگر یاد بگیرند.
هنگامیکه طرفین تطبیقی از یکدیگر درخواست نصیحت می کنند، نصیحت کننده اغلب نصیحتی می کند که فقط برای خودش مفید است نه برای طرف مقابل. در نتیجه طرفی که درخواست نصیحت کرده معمولا نتیجه ای نمی گیرد.
طرفین تطبیقی ممکن است یکدیگر را مغرور و خودخواه بدانند، هر چند آنها تلاشی نیز برای روشن شدن این موضوع نمی کنند.
در محیط خانواده این روابط بسیار سخت هستند، به طوری که می تواند منجر به بی اعتمادی بین دو طرف شده و به آنان امکان ندهد که به ارزش خود پی ببرند.
رابطه نظارت
این روابط همچون روابط منفعت، روابطی نا متقارن هستند. یک طرف که نظارت کننده نامیده می شود، همیشه در وضعیت مطلوبتری نسبت به طرفی که نظارت شونده نامیده می شود قرار دارد.
روابط نظارت به این صورت است که نظارت کننده دائما در حال وارسی تمامی کارهای نظارت شونده می باشد. معمولا نظارت شونده حتی اگر هم نظارت کننده چیزی نگوید و کاری نکند، این کنترل را احساس می کند. دلیل آن این است که نقاط ضعف نظارت شونده در برابر نقاط قوت نظارت کننده بی دفاع هستند. این باعث عصبی شدن نظارت شونده می گردد.
اگر چه نظارت کننده از خود راضی، بی ملاحظه، عیبجو و پرحرف به نظر می رسد، ولی نظارت شونده به اعمال او توجه می کند و نظارت کننده را مهم و شایسته توجه می داند. نظارت شونده معمولا می خواهد تایید و سپاس نظارت کننده را بدست آورد. ولیکن بنظر می رسد نظارت کننده همیشه تواناییهای نظارت شونده را دست کم می گیرد. این مسئله نظارت شونده را بیشتر تحریک می کند تا ارزش خود را با اعمال مختلف ثابت کند، ولی شانس زیادی برای موفقیت وجود ندارد.
نظارت کننده، نظارت شونده را فردی کاملا جالب و با استعداد ولی ناقص می بیند و برای همین او را همیشه محتاج کمک و نصیحت می داند. نظارت شونده آنطور که انتظار می رود به این کمکها پاسخ نمی دهد و این اغلب باعث تلاش بیشتر نظارت کننده برای تغییر نظارت شونده می شود. به دلیل این که نظارت شونده معمولا متوجه آنچه نظارت کننده از او می خواهد نمی شود، ممکن است نظارت کننده فکر کند نظارت شونده نمی خواهد بفهمد و عصبانی شود.
در رابطه نظارت اگر نظارت کننده بیش از حد رئیس مآبانه برخورد کند، ممکن است برای نظارت شونده نقش مزاحم و فضول را داشته باشد. زمانی که افراد بیشتری در جمع آن دو باشند، نظارت شونده اغلب تلاش می کند تا به وسیله بحث و جدل و یا نشان دادن خود در جایگاه قدرتمند، خود را از کنترل نظارت کننده رها سازد. متاسفانه این تلاشها به جایی نمی رسند و نظارت کننده ممکن است گمان کند که نظارت شونده به توجه بیشتری نیاز دارد.
طرفین رابطه نظارت اغلب دوستان خوبی به نظر می آیند. به دلیل آن که در این روابط هر دو طرف می توانند ارزشهای اجتماعی یکدیگر را درک کنند: نظارت کننده به عنوان فرشته محافظ، که بدون او نظارت شونده به دردسر می افتد و نظارت شونده به عنوان سوژه توجه.
رابطه نظارت
این روابط همچون روابط منفعت، روابطی نا متقارن هستند. یک طرف که نظارت کننده نامیده می شود، همیشه در وضعیت مطلوبتری نسبت به طرفی که نظارت شونده نامیده می شود قرار دارد.
روابط نظارت به این صورت است که نظارت کننده دائما در حال وارسی تمامی کارهای نظارت شونده می باشد. معمولا نظارت شونده حتی اگر هم نظارت کننده چیزی نگوید و کاری نکند، این کنترل را احساس می کند. دلیل آن این است که نقاط ضعف نظارت شونده در برابر نقاط قوت نظارت کننده بی دفاع هستند. این باعث عصبی شدن نظارت شونده می گردد.
اگر چه نظارت کننده از خود راضی، بی ملاحظه، عیبجو و پرحرف به نظر می رسد، ولی نظارت شونده به اعمال او توجه می کند و نظارت کننده را مهم و شایسته توجه می داند. نظارت شونده معمولا می خواهد تایید و سپاس نظارت کننده را بدست آورد. ولیکن بنظر می رسد نظارت کننده همیشه تواناییهای نظارت شونده را دست کم می گیرد. این مسئله نظارت شونده را بیشتر تحریک می کند تا ارزش خود را با اعمال مختلف ثابت کند، ولی شانس زیادی برای موفقیت وجود ندارد.
نظارت کننده، نظارت شونده را فردی کاملا جالب و با استعداد ولی ناقص می بیند و برای همین او را همیشه محتاج کمک و نصیحت می داند. نظارت شونده آنطور که انتظار می رود به این کمکها پاسخ نمی دهد و این اغلب باعث تلاش بیشتر نظارت کننده برای تغییر نظارت شونده می شود. به دلیل این که نظارت شونده معمولا متوجه آنچه نظارت کننده از او می خواهد نمی شود، ممکن است نظارت کننده فکر کند نظارت شونده نمی خواهد بفهمد و عصبانی شود.
در رابطه نظارت اگر نظارت کننده بیش از حد رئیس مآبانه برخورد کند، ممکن است برای نظارت شونده نقش مزاحم و فضول را داشته باشد. زمانی که افراد بیشتری در جمع آن دو باشند، نظارت شونده اغلب تلاش می کند تا به وسیله بحث و جدل و یا نشان دادن خود در جایگاه قدرتمند، خود را از کنترل نظارت کننده رها سازد. متاسفانه این تلاشها به جایی نمی رسند و نظارت کننده ممکن است گمان کند که نظارت شونده به توجه بیشتری نیاز دارد.
طرفین رابطه نظارت اغلب دوستان خوبی به نظر می آیند. به دلیل آن که در این روابط هر دو طرف می توانند ارزشهای اجتماعی یکدیگر را درک کنند: نظارت کننده به عنوان فرشته محافظ، که بدون او نظارت شونده به دردسر می افتد و نظارت شونده به عنوان سوژه توجه.
رابطه منفعت
این روابط نامتقارن هستند. یک طرف که منفعت رسان نامیده می شود، همیشه در موقعیت رضایت بخش تری نسبت به طرف دیگر که ذینفع نامیده می شود قرار دارد.
ذینفع، منفعت رسان را فردی جالب و ارزشمند می داند. او تحت تاثیر و مجذوب رفتار، حالات و طرز فکر طرف مقابل و توانایی وی در رسیدگی به مواردی است که به نظر ذینفع پیچیده می آید.
زمانی که دو طرف در کنار هم هستند، ذینفع بی اختیار شروع به خودشیرینی و جلب توجه طرف مقابل کرده و بدون هیچ دلیل خاصی تلاش می کند که طرف مقابل را خوشنود سازد. در بدترین حالت، این وضعیت از چیزهای کوچک آغاز شده و به موارد بزرگتر تبدیل می شود تا زمانی که ذینفع به احمقانه بود وضعیت خود پی می برد.
ذینفع می تواند ضعفهای منفعت رسان را ببیند و خواهان آن است که به منفعت رسان کمک کند تا آنها را از بین ببرد. به دلیل این که نقاط قوت ذینفع، نقاط ضعف و ناآگاهانه منفعت رسان است، ذینفع متقاعد می شود که آنان توانایی کمک به یکدیگر را دارند. هر چند، زمانی که ذینفع برای کمک تلاش میکند، منفعت رسان معمولا بدون هیچ توضیح مناسبی کمک وی را رد میکند. ذینفع معمولا به تمامی صحبتهای منفعت رسان گوش می دهد، اما در مقابل چنین توجهی را دریافت نمیکند، زیرا منفعت رسان نمی تواند به حرفهای ذینفع گوش دهد. این موضوع ممکن است ناخوشایند بوده و باعث رنجاندن ذینفع گردد.
منفعت رسان ذینفع را به عنوان فردی تلقی می کند که در طبقه یا موقعیت اجتماعی پایین تری قرار دارد و اغلب در آغاز او را دست کم می گیرد. دلیل آن این است که منفعت رسان احساس می کند که ذینفع در مورد خاصی که فقط منفعت رسان می تواند آن را فراهم کند به او محتاج است. بنابراین منفعت رسان به طور طبیعی خودش را در یک موقعیت بالاتر از ذینفع می بیند، اما در عین حال می خواهد که او را تشویق کرده و از وی مراقبت نماید.
روابط منفعت ممکن است درست و خالی از هر گونه کشمکش به نظر آیند. معمولا منفعت رسان کسی است که این رابطه را آغاز می کند. طرفین حتی می توانند نوعی ارتباط معنوی بین خود احساس کنند. هر چند روابط فقط تا جایی ادامه پیدا می کند که منفعت رسان چیزی داشته باشد که ذینفع به آن احتیاج داشته باشد. اگر این شرط اصلی برقرار نباشد، روابط وارد مرحله ناخوشایندی می شود. ممکن است ذینفع شروع به نادیده گرفتن منفعت رسان به طور کامل کند یا ممکن است تاکید بیش از حد بر ناتوانی های منفعت رسان نماید.
در نهایت، مادامی که منفعت رسان در موقعیت بالاتری نسبت به ذینفع قرار دارد، روابط به خوبی پیش می رود، ولی فقط تا زمانی که عکس این وضعیت رخ ندهد!
رابطه منفعت
این روابط نامتقارن هستند. یک طرف که منفعت رسان نامیده می شود، همیشه در موقعیت رضایت بخش تری نسبت به طرف دیگر که ذینفع نامیده می شود قرار دارد.
ذینفع، منفعت رسان را فردی جالب و ارزشمند می داند. او تحت تاثیر و مجذوب رفتار، حالات و طرز فکر طرف مقابل و توانایی وی در رسیدگی به مواردی است که به نظر ذینفع پیچیده می آید.
زمانی که دو طرف در کنار هم هستند، ذینفع بی اختیار شروع به خودشیرینی و جلب توجه طرف مقابل کرده و بدون هیچ دلیل خاصی تلاش می کند که طرف مقابل را خوشنود سازد. در بدترین حالت، این وضعیت از چیزهای کوچک آغاز شده و به موارد بزرگتر تبدیل می شود تا زمانی که ذینفع به احمقانه بود وضعیت خود پی می برد.
ذینفع می تواند ضعفهای منفعت رسان را ببیند و خواهان آن است که به منفعت رسان کمک کند تا آنها را از بین ببرد. به دلیل این که نقاط قوت ذینفع، نقاط ضعف و ناآگاهانه منفعت رسان است، ذینفع متقاعد می شود که آنان توانایی کمک به یکدیگر را دارند. هر چند، زمانی که ذینفع برای کمک تلاش میکند، منفعت رسان معمولا بدون هیچ توضیح مناسبی کمک وی را رد میکند. ذینفع معمولا به تمامی صحبتهای منفعت رسان گوش می دهد، اما در مقابل چنین توجهی را دریافت نمیکند، زیرا منفعت رسان نمی تواند به حرفهای ذینفع گوش دهد. این موضوع ممکن است ناخوشایند بوده و باعث رنجاندن ذینفع گردد.
منفعت رسان ذینفع را به عنوان فردی تلقی می کند که در طبقه یا موقعیت اجتماعی پایین تری قرار دارد و اغلب در آغاز او را دست کم می گیرد. دلیل آن این است که منفعت رسان احساس می کند که ذینفع در مورد خاصی که فقط منفعت رسان می تواند آن را فراهم کند به او محتاج است. بنابراین منفعت رسان به طور طبیعی خودش را در یک موقعیت بالاتر از ذینفع می بیند، اما در عین حال می خواهد که او را تشویق کرده و از وی مراقبت نماید.
روابط منفعت ممکن است درست و خالی از هر گونه کشمکش به نظر آیند. معمولا منفعت رسان کسی است که این رابطه را آغاز می کند. طرفین حتی می توانند نوعی ارتباط معنوی بین خود احساس کنند. هر چند روابط فقط تا جایی ادامه پیدا می کند که منفعت رسان چیزی داشته باشد که ذینفع به آن احتیاج داشته باشد. اگر این شرط اصلی برقرار نباشد، روابط وارد مرحله ناخوشایندی می شود. ممکن است ذینفع شروع به نادیده گرفتن منفعت رسان به طور کامل کند یا ممکن است تاکید بیش از حد بر ناتوانی های منفعت رسان نماید.
در نهایت، مادامی که منفعت رسان در موقعیت بالاتری نسبت به ذینفع قرار دارد، روابط به خوبی پیش می رود، ولی فقط تا زمانی که عکس این وضعیت رخ ندهد!
رابطه خوش خیالانه
این روابط، روابطی با رشد تنبلی هستند. هیچ رابطه دیگری به اندازه رابطه خوش خیالانه نمی تواند طرفین را غیرفعال کند.
طرفین رابطه ریلکس کردن با هم و بحث در مورد مسائل مختلف را بسیار راحت می یابند. آنچه که یک طرف در موردش صحبت می کند همیشه مورد علاقه طرف مقابل است. ولی برای درک بهتر یکدیگر، طرفین نیاز دارند که به خود فشار آورند که این سختی برای درک هم، رسیدن به اهداف مشترک را تقریبا غیر ممکن می سازد.
کارها یا فعالیتهای مشترک آنها پیچیده است، زیرا طرفین رابطه دلایل و انگیزه های اعمال یکدیگر را نمی فهمند. هر آنچه که یک طرف سعی می کند به آن دست یابد معمولا برای طرف دیگر ناکافی و بی ارزش می باشد. به دلیل آن که طرفین انتظار اعمال متفاوتی را از یکدیگر دارند، آنها منفی گرا شده و ممکن است به انتقاد از مقاصد و اهداف یکدیگر بپردازند. از نظر سایرین این عدم درک دوجانبه میان آنان می تواند خنده دار جلوه کند.
طرف درونگرا معمولا سعی می کند خودش را از تلاشهای برونگرا در تحمیل عقاید خود آزاد کند. درونگرا به دنبال استقلال می گردد. طرف برونگرا می خواهد که طرف درونگرای خود را به چیزی که فکر می کند انسان نرمال است تبدیل کند. هر دو طرف نسبت به توانایی های طرف دیگر بدگمان هستند.
مخالفتها در این روابط معمولا کوتاه مدت هستند، زیرا طرفین به سمت هم کشیده می شوند. هر از گاهی روابط خوش خیالانه بسیار گرم و مهربانانه می شوند. این عموما زمانی اتفاق می افتد که طرفین با هم کار می کنند ولی نه روی وظایف یکسان. طرفین ممکن است از نتیجه پروژه های موفق تکمیل شده خرسند شوند، ولیکن زمانی که سعی می کنند پروژه جدیدی را شروع کنند دوباره همان مشکلات در همکاری مشترک را تجربه می کنند.
رابطه معکوس
این روابط، روابطی با یک فاصله روانی ناپایدار می باشند. هر دو طرف در ایجاد و حفظ یک فاصله روانی پایدار میان خود، مشکلات زیادی را تجربه می کنند.
فقط زمانی که طرفین رابطه تنها مانده باشند شانسی برای با هم بودن آنها وجود دارد. در سایر موارد طرفین معمولا در حال رقابت با یکدیگر روی نقاط قوت خود هستند. دلیل آن این است که وقتی کسی غیر از آن دو حضور دارد، هر کدام از طرفین شروع به جلب توجه از شنونده با توسل به نقاط قوت خود می کند.
ممکن است طرفین معکوس بعضی از خصوصیات اخلاقی طرف دیگر را دوست داشته باشند که این اغلب به آنان برای آغاز یک رابطه صمیمی تر کمک می کند. هرچند زمانی که در محیط کار هستند، روابط آنها می تواند به صورت ناخوشایندی تغییر کند. طرف درونگرا معمولا غیر صمیمی می شود، رابطه گرمی خود را از دست می دهد و تبدیل به رابطه ای رسمی و محتاطانه می شود و ممکن است هر دو طرف از اینکه آنقدر مطمئن بوده اند احساس پشیمانی کنند.
طرف برونگرا معمولا به اشتباه این برداشت را می کند که طرف درونگرا عمدا بعضی کارها را بر خلاف میل او انجام می دهد. این موضوع می تواند موجب یک سوء تفاهم بزرگ شده و این روابط را غافلگیر کند، به طوری که هر دو طرف متقاعد شوند که قبل از این ارتباط همه چیز خوب بوده است.
طرف درونگرا معمولا شروع به سرکوب، انتقاد و سرزنش کارهای طرف برونگرا می کند. در پاسخ طرف برونگرا نیز می تواند همانند فرد درونگرا رفتار کند.
بیشترین آسیب پذیری در این روابط مربوط به طرف برونگراست که ممکن است احساس کند که به وی خیانت شده است. در نتیجه طرف برونگرا نگران می شود که در قدم بعدی اشتباهات دیگری مرتکب نشود که همین ممکن است باعث بدگمانی زیاد او شود. متاسفانه فرد برونگرا نمی توند متوجه شود که طرف درونگرا به آن بدی که تصور می کرده نیست.
رابطه مخالف
این روابط، روابطی با گسترش دائمی تضاد هستند. روابط مخالف در بین تمامی روابط، بدترین سازگاری را دارند، هر چند این حالت مخصوصا در مراحل اولیه رابطه مشهود نیست. طرفین مخالف نسبتا جذاب، جالب و تاثیرگذار به نظر می رسند.
هر دو طرف معمولا متقاعد می شوند که می توانند در صلح و صفا با یکدیگر همزیستی و همکاری داشته باشند، ولی به زودی مشخص می شود که همیشه چیزی اشتباه پیش می رود و باعث مشکل دار شدن ارتباط آنها می شود. هر دو طرف ممکن است به اشتباه فکر کنند که دلیل این مشکلات، جزئی است و به سادگی حل می شود و تنها چیزی که آنها نیاز دارند این است که در فهم طرف مقابل خود تلاش بیشتری نمایند.
متاسفانه، این تلاشها برای جلو بردن رابطه به زودی به تضادهای آشکار بین طرفین دامن می زند. هنگامی که تضاد آغاز می شود، طرفین با استدلالهایی که حداکثر درد را مستقیما به طرف مقابل وارد می آورد، شروع به ضربه زدن به یکدیگر می کنند. در پاسخ، طرف دیگر ممکن است متقابلا با خشونت بیشتری حمله نماید. با هر کشمکش این روابط بدتر و بدتر می شوند.
اگرچه طرفین مخالف در جایی که طرف دیگر نامطمئن است، مطمئن ظاهر می شوند، ولی آنها قادر به محافظت و مراقبت از نقاط ضعف یکدیگر نیستند. این مسئله مرتبا در این روابط عدم توافق و یاس و ناامیدی بوجود می آورد.
زمانی که طرفین بعد از چندین تلاش بی ثمر برای ایجاد یک رابطه پایدار تسلیم می شوند و رابطه را قطع می کنند، احساس نجات و رهایی می نمایند.